ترجمه مقاله نقش ضروری ارتباطات 6G با چشم انداز صنعت 4.0
- مبلغ: ۸۶,۰۰۰ تومان
ترجمه مقاله پایداری توسعه شهری، تعدیل ساختار صنعتی و کارایی کاربری زمین
- مبلغ: ۹۱,۰۰۰ تومان
1. مقدمه
2. عدم قطعیت، معنابخشی راهبردی و شکست در بازار هنر
2.1 عدم قطعیت و معنابخشی راهبردی در بازار هنر
2.2 چهارچوب های راهبردی در بازار هنر
2.3 چهار چوب های سازمانی در بازار هنر
2.4 شکست سازمانی در بازار هنر
3. روش تحقیق
4. فیلیپس ( 1999-2002) در صنعت حراج
4.1 مروری بر صنعت حراج
4.2 مورد حراجگذاران فیلیپس در گروه LVMH (2002 - 1999)
5. معنابخشی راهبردی و نقص در فیلیپس
5.1 تصمیم آرنولت برای ورود به بازار حراج گرانترین محصول
5.2 مجموعه سرمایه گذاری های LVMH در دنیای هنر
5.3 هدف گیری دسته های امپرسیونیسم و هنر مدرن بازار هنر
5.4 استفاده وسیع از ضمانتهای مالی برای کسب کلکسیونهای ارزشمند و تبلیغات مثبت
6. نتیجه گیری
Strategic decision-making in the volatile and uncertain art market is not only instigated by rational interpretation of the external environment, but also by expert-based intuition. This paper investigates organisational failure at Phillips auctioneers between 1999 and 2002, a period in which it was owned by the multinational luxury goods conglomerate Louis Vuitton Moët Hennessy (LVMH). To analyse this case, we develop a conceptual framework for strategic sensemaking in art organisations that includes the processes of scanning, interpreting, strategising, acting and adjusting, which take place in non-linear and recursive patterns in supporting continuous loops of improvement. Our analysis identifies the merits of intuitive decision-making when realising a novel artistic and entrepreneurial vision which established Phillips as a boutique auction house. However, it also highlights the limitations of emotional and opportunistic decision-making which could lead to blinded management if any of the processes of strategic sensemaking is ignored.
1. Introduction
Although ‘trial-and-error’ is a widely accepted learning mechanism for organisations, the literature of strategic management often dismisses the useful lessons which can be learned from the analysis of failure. This research focuses on organisational failure, which refers to the discontinuance of a business or ownership of it, or to temporary performance problems which do not necessarily require the end of the firm (Amankwah-Amoah, 2016; Mellahi & Wilkinson, 2004). Existing research is clustered around the deterministic perspective which identifies sources of organisational failure in the external environment of firms, such as regulations, technological change, competition and unforeseen events (Amankwah-Amoah & Zhang, 2015; Hager, Galaskiewicz, & Larson, 1996); and the voluntaristic perspective which addresses failure as a result of agency, and in particular, as an outcome of poor leadership and decision-making, as well as maladministration, fraud and corruption (Amankwah-Amoah & Debrah, 2010). However, both perspectives are inadequate when treated separately. By placing too much emphasis on external factors, deterministic perspectives often dismiss the strategic choices of agents (Child, 1972); while voluntaristic perspectives cannot fully explain the strategic fit of firms that operate within uncertain environments that rely on creativity and innovation (Bilton, 2007; Caves, 2000).
6. Conclusion
By synthesising the literature of sensemaking and organisational failure, we have constructed a conceptual framework to analyse strategic decision-making under conditions of uncertainty. The concept of strategic sensemaking, which was originally based on the processes of scanning, interpreting and acting (Thomas et al., 1993), is extended here to include the processes of strategising and adjusting. While Thomas et al. (1993) claim that the processes of strategic sensemaking are sequential and rational, our analysis suggests that scanning, interpreting, strategising, acting and adjusting within uncertain environments, such as the art market, may take place in a non-linear and recursive way that supports continuous loops of improvement. It is particularly true of the art market that intuitive thinking is a suitable means of supporting the formulation of artistic strategies that aim to construct the legitimacy of art organisations on the basis of trust, originality and innovation; while the use of causal and effectual thinking may respectively ensure the commercial and organisational feasibility of the artistic strategy. This paper has examined a case in which strategic sensemaking was triggered mainly by intuitive thinking, exposing the merits of realising a novel artistic and entrepreneurial vision that established Phillips as a boutique auction house, but also the limitations of emotional and opportunistic decision-making which can lead to ‘blinded management’ if one or more of the processes of strategic sensemaking – scanning, interpreting, strategising, acting and adjusting – are ignored.
تصمیم گیری راهبردی در بازار هنر که به شدت در حال تغییر بوده و عدم اطمینان در آن وجود دارد، نه تنها توسط تفسیر عقلانی محیط خارجی تحریک می گردد، بلکه همچنین تحت تاثیر درک مستقیم کارشناسی نیز قرار دارد. این مقاله عیب های سازمانی را در حراج های فیلیپس بین سال های 1999 و 2002 را مورد بررسی قرار می دهد. این دوره، دوره ای است که در آن شرکت چند ملتی LVHM که ارائه دهنده کالاهای لوکس است مالک آن بوده است. جهت تحلیل این مورد، ما یک مدل مفهومی را برای معنابخشی راهبردی در سازمان های هنری که فرآیندهای پویش، تفسیر، استراتژک نمودن، اقدام و هماهنگ نمودن را در بر می گیرد و در الگوهای غیر قطعی و بازگشتی رخ می دهد را ایجاد نمودیم. تحلیل ما ارزش تصمیم گیری حسی را در زمان درک یک تصویر هنری جدید، که فیلیپس را به عنوان یک مکان حراج بوتیکی معرفی نموده را شناسایی می نماید. این تحلیل همچنین هنگامی که هر یک از فرآیند های معنابخشی راهبردی نادیده گرفته می شود، محدودیت های تصمیم گیری احساسی و فرصت طلبانه که منجر به مدیریت کورکورانه می شود را پررنگ می نماید.
1. مقدمه
هرچند آزمون و خطا یک مکانیزم یادگیری پذیرفته شده برای سازمان ها محسوب می شود، کار های گذشته صورت گرفته در حوزه مدیریت راهبردی، اغلب درس های سودمندی که می توان از تحلیل عیوب فراگرفت را نادیده می گیرند. این تحقیق بر شکست سازمانی که بر تعلیق یک کسب و کار یا مالکیت بر آن، یا مشکلات عملکرد موقتی که لزوما نیازمند تعطیلی کامل یک شرکت نیست، تمرکز می نماید ( آمانکا و آموه، 2016؛ ملهی و ویکینسون، 2004). این تحقیق حول یک دیدگاه قطعی که منابع شکست سازمانی در محیط خارجی نظیر قوانین و مقررات، تغییر فناوری، رقابت و رویدادهای پیش بینی نشده را شناسایی می نماید، ( آمانکا و آموه و ژانگ، 2015؛ هاگر، گلاسکویچ و لارسن، 1996)؛ و یک دیدگاه غیرقطعی که عیوب سازمانی را نتیجه عملکرد نهاد و خصوصا در نتیجه یک رهبری و تصمیم گیری ضعیف، و همچنین سوء مدیریت، کلاهبرداری و فساد می داند دسته بندی شده است ( آمانکا و آمو 2010). هرچند، هنگامی که هر یک از این دو دیدگاه را به صورت جداگانه در نظر می گیریم، کافی نیستند. با تمرکز زیاد بر عوامل خارجی، دیدگاه های قطعی اغلب انتخاب های راهبردی نهادها را نادیده می گیرد ( چایلد، 1972)؛ در حالیکه دیدگاه غیر قطعی نمی تواند کاملا تناسب راهبردیی شرکت هایی که در محیط های غیر قطعی که بر خلاقیت و نوآوری متکی هستند را توضیح دهد. ( بیلتون، 2007؛ کاواس، 2000).
6. نتیجه گیری
با ترکیب ادبیات معنابخشی و شکست سازمانی، یک چارچوب مفهومی را برای تحلیل تصمیم گیری تحت شرایط عدم اطمینان اجرا نموده ایم. مفهوم معنابخشی راهبردی، که در اصل بر اساس فرایندهای تجسس، تفسیر و فعالیت بود، در اینجا برای شمول فرایندهای راهبرد سازی و تعدیل، گسترش می یابد. در حالیکه توماس و دیگران (1993) ادعا میکنند فرایندهای معنابخشی راهبردی، متوالی و منطقی هستند، تحلیل ما حاکی از این است تجسس، تفسیر، راهبرد سازی، فعالیت و تعدیل در محیطهای نامطمئن، همانند بازار هنر، ممکن است به شیوه ای غیر خطی و بازگشتی روی دهد که از حلقه های پیوسته بهبود حمایت میکند. این امر به طور خاص برای بازار هنر، صدق میکند که تفکر شهودی، یک راه مناسب برای حمایت از فرمولاسیون راهبردهای هنری است که به منظور ایجاد مشروعیت سازمانهای هنری بر مبنای اعتماد، اصالت و نواوری است؛ در حالیکه استفاده از تفکر سببی و موثر ممکن است به ترتیب عملی بودن تجاری و سازمانی راهبرد هنری را تضمین نمایند. این مقاله، موردی را ارزیابی نموده است که در آن معنابخشی راهبردی، عمدتا توسط تفکر شهودی راه اندازی شده است، با مزایای تحقق یک دیدگاه هنری و کارآفرینی بدیع مواجه میشود که نه تنها فیلیپس را به عنوان یک حراج خانه بوتیک، محقق نموده است بلکه محدودیتهای تصمیم گیری هیجانی و فرصت طلبانه که ممکن است به "مدیریت اغفال شده منجر شود" اگر یکی یا بیش از یکی از فرایندهای معنابخشی راهبردی – تجسس، تفسیر، راهبرد سازی، فعالیت و تعدیل- نادیده گرفته شوند.