چکیده
هدف- این مقاله سعی میکند به بررسی تاثیر نظریههای اخلاقی، دینداری، و ارشدیت، روی آگاهی اخلاقی حسابداران بپردازد.
طرح/ روش/ رویکرد- این دادهها، با استفاده از بررسی پرسشنامهای گرداوری شد که توسط 219 حسابرس که در بخشهای مختلف کشور ترکیه سکونت داشتند، تکمیل شد. به منظور بررسی رابطه بین الگوها، از مدل معادله ساختاری حداقل مربعات جزئی استفاده شد.
یافتهها- یافتهها نشان میدهد که ارشدیت در شغل و دینداری دارای تاثیر مثبتی روی آگاهی اخلاقی است. در لحاظ نظری؛ وظیفهشناسی دارای تاثیر مثبتی روی آگاهی اخلاقی بوده، درحالیکه خودخواهی دارای تاثیر منفی روی آن است.
محدودیتها و کاربردهای پژوهشی- این بررسی دارای چندین کاربرد در حوزه افزایش آگاهی اخلاقی حسابرسان است: حسابدارانی که در مراحل ابتدایی پیشرفت کاریشان قرار دارند، باید از مسائل اخلاقی که در طول مدت حرفهشان روی میدهد، آگاه باشند. حسابداران باید از قوانین و مقررات حرفه حسابداری از همان سطح مقدماتی و در طول مسیر شغلیشان آگاهی یابند. از طریق ارتباطات حرفهای؛ نوآوریهایی باید صورت پذیرد تا حسابداران را در برنامههای مرتبط با مسئولیتهای اجتماعی مشارکت داشته تا از رفتارهای خودخواهانه انها جلوگیری کرده و همدلی آنها را بهبود بخشد. به هر حال، این بررسی پرسشنامهای، امکان ارزیابی را از جنبه کیفی (یعنی چرایی و چگونگی پاسخها)، فراهم نمی کند و بدینترتیب به منظور ارزیابی مفصلتر، نیازمند بررسیهای موردی هستیم.
اصالت/ ارزش- این پژوهش از این لحاظ منحصر به فرد است که تلاش میکند به این موارد پاسخ دهد که چه فاکتورهایی، آگاهای اخلاقی حسابرسان را در محیط بازاری نوظهور به طور جامع تحت تاثیر قرار میدهد.
چارچوب نظری
در این بخش، پیشینه نظری این پژوهش را معرفی میکنیم. در این زمینه، به بررسی شش نظریه (یعنی فایدهگرایی، وظیفهشناسی، خودخواهی، رویکرد غیراخلاقی، ارشدیت و علم اخلاق، دینداری و علم اخلاق) میپردازیم که این موارد احتمالا رفتارهای اخلاقی حسابداران را تحت تاثیر قرار میدهد.
فایدهگرایی
فایدهگرایی به دنبال ایجاد منفعت برای اکثریت قریب به اتفاق افراد است (کوهن و همکاران 1996؛ آرمسترانگ و همکاران 2003؛ گرانتیس و لوی 2007؛ مدرش و رفیعی 2011؛ راسی 2011). بر طبق به این رویکرد نظری، هر اقدامی که باعث ایجاد بیشترین منفعت خالص برای جامعه به طور کل گردد (لادسماکی، 2005) ، یک عمل اخلاقی است، و این بدان معناست که منافع برای اکثریت افراد به بیشترین حد رسیده و در عین حال هزینهها کاهش مییابد (جی و توماس 2008). بنابراین قابلیت پذیرش اخلاقی، حاصل عواقب ان است (کوهن و همکاران 1996). اگر نتایج خوب باشد پس آن عمل اخلاقی است، و در غیراینصورت غیراخلاقی و بدسیرتانه است (ویویرز و همکاران 2008). این رویکرد نظری توسط چند پژوهشگر مورد نقد قرار گرفته است، زیرا بدون توجه به اینکه آیا ابزار مورد استفاده در این روش اخلاقی است یه خیر، نتایج این روش به تعیین اخلاقیات میپردازند. نقد دیگر اینست که بیشترین منافع با هزینهکرد اقلیت افراد تحقق مییابد. کوجالا و همکاران (2011) ، بررسی را در کشور فنلاند صورت دادند و به این نتیجه رسیدند که فایدهگرایی به عنوان یک نظریه غالب در روند تصمیمگیری اخلاقی در بین مدیران کسب و کار است. بنابراین، فرضیه زیر تدوین میگردد:
وظیفهشناسی
اصل اخلاقی وظیفهشناسی، در ارتباط با وظایف، تعهدات، مسئولیت و اصول اخلاقی، بدون در نظر گرفتن عواقب آن اقدام است؛ بنابراین، زمانی یک اقدام به صورت اخلاقی است که منطبق به اصول اخلاق باشد (ویورز و همکاران 2008). بنابراین، این تئوری تمرکزش را نه روی نتایح اقدام بلکه روی خود اقدام قرار میدهد (کلر و همکاران 2007، مدرس و رفیعی 2011). این رویکرد نظری در نظامنامه اخلاقی حرفهای منعکس شده است (کوهن و همکاران 1996).، که میتواند به حسابداران کمک کند که بفهمند چه چیزی اخلاقی و چه چیزی غیراخلاقی است. بنابراین فرضیه زیر مطرح میگردد: